کودکان، امید و ضامن آیندهاند و به همین جهت در دارایی یک جامعه، گرانبهاترین گنجینه به شمار میروند. کودکان حامل بذرهایی هستند که خصوصیات جامعۀ فردا را دربردارند. ساختن جامعهای بر پایۀ اصل یگانگیِ نوع بشر، نیازمند بکارگیری اصولی همچون عدالت، محبت، امانت، صداقت و بردباری در روابط اعضای آن میباشد. بنابراین، باید این اصول در جامعه، درک و به نسل آینده منتقل شوند. بدینترتیب هیچ تلاشی برای بهبود جامعه نمیتواند آموزش اخلاقی و معنوی کودکان و نوجوانان را نادیده بگیرد.
تعلیم و تربیت کودکان فقط بر عهدۀ والدین نیست، جامعه نیز سهم مهمی در اینباره ایفا میکند. تشکیل کلاسهایی برای پرورش معنوی و اخلاقی که درهای آن به روی همۀ کودکان از هر نژاد، قوم، ملیت و دین باز است به طور معمول از نخستین فعالیتهایی است که بهائیان در هر محل به آن مشغول میشوند. محور این کلاسها، پرورش صفات و خصوصیاتی همچون صداقت، بخشندگی، پاکی قلب و مهربانی است؛ صفاتی الهی که در آینۀ قلب انسان انعکاس مییابند و پایههای ضروری برای وحدت در جامعه را بنا میکنند. مطالب آموزشی این کلاسها، متناسب با سن کودکان است و به آنان کمک میکند تا درک واضحتری از این مفاهیم و چگونگی به کار بستن آنها را در زندگی روزمره کسب کنند. جوامع بهائی در سراسر دنیا بخشی از منابع و انرژی خود را صرف آموزش مربی برای کلاسهای کودکان میکنند تا بتوانند افرادی را برای این خدمت آماده نمایند که با محبت و علاقه نسبت به کودکان، با ایمان به توانمندیهای آنان و با دیدگاهی روشن نسبت به آیندۀ باشکوهی که انسان به سمت آن در حرکت است، به آموزش کودکان بپردازند.
یک کلاس کودکان، ترکیه
هر جامعۀ محلی به توانافزایی معنوی و اخلاقی نوجوانان نیز توجه مینماید تا این گروه سنی بتوانند مسئولیت رشد معنوی، فکری و اجتماعی خود را به عهده گیرند و نقش خود را در ساختن دنیایی بهتر به طور موثر ایفا کنند. نوجوانان که در حال عبور از یکی از مهمترین و حساسترین دوران زندگی خود هستند، همراهی و حمایت میشوند تا به هدف زندگی و هویت واقعی خود بیندیشند و از همین زمان در مورد مسائل مهمی همچون تحصیل، شغل و ... با جدیت و هدفمندی تصمیم بگیرند. نوجوانان تشویق و یاری میشوند تا ابتکار و نظرات خویش را جهت بهبود شرایط محیط اطرافشان ابراز کنند و با همراهی جوانان بزرگتر و باتجربهتر به جامعۀ محلی خود خدماتی ارائه دهند؛ نیروهای سازنده و مخرب را در اجتماع پیرامون خود تجزیه و تحلیل کنند؛ اثرات هریک را برافکار و اعمال خود شناسایی نمایند و به این ترتیب آگاهانه خود را از اثرات منفی محیط حفظ نمایند. با تقویت ساختارهای اخلاقی و احساس هدفمندی، نوجوانان، انرژی و توان بینظیرشان را جهت پیشرفت فکری و معنوی خود و مشارکت مؤثر در پیشرفت اجتماعی صرف میکنند.
نمونهای از دروس کلاس کودکان
خلوص
الف- خواندن و حفظ کردن مناجاتها
کلاس را با خواندن يک مناجات که از بر داريد شروع نماييد. سپس از تعدادى از کودکان بخواهيد مناجاتهايى
بخوانند. در اين درس، اطفال بايد حفظ مناجاتى را که در درس ۴ شروع کردهاند، به اتمام برسانند. بنابراين شما
بايد آن مناجات را با کودکان مرور نموده و مطمئن شويد که به خوبى آن را میخوانند.
ب- سرودها (شامل مرورى بر سرودهاى قبلى)
از بين سرودهاى زيادى که مىدانيد يکى دو سرود مناسب براى کلاس امروز انتخاب کنيد، و آنها را با کودکان
بخوانيد. اگر سرودهاى انتخاب شده به نحوى به موضوع درس مربوط باشد، در تأکيد آنچه که کودکان مىآموزند کمک
خواهد نمود.
پ- حفظ کردن بیانات
در ارائه بيان امروز به کودکان، مىتوانيد از نظرات زير استفاده نماييد:
وقتى کلمات و اعمال ما عين همان چيزى را منعکس مىکنند که در قلبمان است، ما خصوصيت خلوص را ظاهر
مىسازيم. خلوص الهام بخش ما است تا در روابطمان با ديگران صادق و وفادار باشيم. براى مثال، وقتى
مىگوييم براى کارى که انجام دادهايم متاسفيم، در قلبمان میدانيم که تمام تلاش خود را مىکنيم تا ديگر آن
اشتباه را تکرار نکنيم. از طريق خلوص ما است که ديگران پاکى قلب ما را مىبينند و به ما اعتماد میکنند. براى
اينکه اهميت اين خصوصيت را به خاطر بسپاريم، اين بيان حضرت عبدالبهاء را از بر مىکنيم:
”بايد در نهايت صداقت و امانت بر خلوص خويش باقى باشيم“
باقى بودن
۱. من تصميم گرفتهام هر روز در کارهاى خانه به پدر و مادرم کمک کنم و هميشه بر اين تصميم باقى خواهم ماند.
۲. ماهى براى آنکه زنده بماند لازم است در آب باشد. يک ماهى بايد هميشه در آب باقى بماند.
خلوص
۱. همکلاسىهاى لئو بيشتر اوقات به جاى درس خواندن بازى میکنند. لئو نگران است که آنها در مدرسه نمرات
خوبى نگيرند، بنابراين پيشنهاد میدهد که با هم در سها را مطالعه کنند و سعى میکند به راههايى فکر کند که
بتوانند در يادگيرى به يکديگر کمک کنند. نگرانى لئو براى همکلاسىهايش خلوص او را نشان مىدهد.
۲. رز به مادرش قول داد که هر روز تکاليفش را انجام دهد. وقتى والدينش در منزل نيستند، رز با پشتکار روى
تکاليف منزلش کار مىکند. رز در قولى که داد، خلوص داشت.
ت- داستان
وقتى داستان امروز را به کودکان معرفى میکنيد، شايد دوست داشته باشيد توضيح دهيد که گاهى اوقات اگر به
داستانى گوش کنيم که نشان مىدهد در نبودن يک صفت چه مىشود، آن وقت بهتر مىتوانيم بفهميم که داشتن آن
صفت به چه معناست.
درخت بزرگى سا لهاى بسيار پشت خانهاى بود که در آن زن و شوهرى با چندين بچه زندگى مىکردند. همين
طور که درخت رشد میکرد، شاخههايش بلندتر و گستردهتر مىشدند و درخت در پشت خانه آن خانواده سايه مىانداخت. يک صبح زمستانى، پدر داشت از زير درخت عبور میکرد که به يکى از همسايگان برخورد. به اختصار
راجع به رفت و آمدها به روستا صحبت کردند. بعد از مدتى همسايه که متوجه درخت بزرگ شده بود، به پدر
گفت: ”مىدانى، واقعا وقت آن رسيده که اين درخت بزرگ را قطع کنى. خيلى گسترده و نامنظم شده. اگر يکى
از شاخههايش کنده شود و بر پشت بام خانه بيفتد چه؟ يا حتى بدتر، اگر به يکى از بچههايت بخورد که در
سايهاش مشغول بازى هستند چه؟ “ وقتى از يکديگر جدا شدند، مرد به نصيحت همسايه فکر کرد. اين درخت از
قبل از آنکه بتواند به ياد بياورد وجود داشت و هيچ وقت هم ضررى به کسى نرسانده بود. در تابستان سايۀ خوبى
داشت و در زمستان خانه را از گزند بادهاى تند زمستانى حفظ مىکرد. به نظر تنومند و قوى میآمد. مرد با خود
گفت: ”با اين حال شايد همسايه بى دليل هم نگفته باشد، ظاهر گاهى مى تواند فريبنده باشد. اگر درخت به اين
اندازه که به نظر مىرسد قوى نباشد چه؟ “ و تصميم گرفت که درخت را قطع کند.
کار سختى بود، چون درخت واقعا خيلى بزرگ بود و شاخههاى بسيار زيادى داشت که برخى بسيار هم بلند
بودند. به محض اينکه کار مرد تمام شد، همسايه با دو پسرش و يک گارى بازگشت. مرد همسايه در حالى که به
تودههاى چوب نگاه میکرد گفت: ”مىبينم که تصميم گرفتهاى درخت را قطع کنى. فکر مىکنم لازم باشد
کسى اين تودههاى چوب را از اينجا ببرد. شايد ما بتوانيم کمکت کنيم. من گارى و دو پسرم را با خود آوردهام و
خوشحال مىشويم که تمام اين چوب ها را از حياط شما ببريم“. بدون اينکه منتظر شنيدن جواب بشوند، پسرها
شروع به بار زدن چوبها در گارى کردند. در حالى که آنها دور مىشدند، مرد روى کنده درختى که سال ها از
خانه اش حمايت کرده بود، نشست. در اين زمان بود که متوجه شد همسايهاش اصلا نگران امنيت او و
خانوادهاش نبوده است، بلکه نگران هيزم براى سوزاندن در زمستان بوده تا گرم بماند. آهى کشيد و با خودش
گفت: ”واقعا ظاهر گاهى مىتواند فريبنده باشد.“
ث- بازى: ”سرد يا گرم“
براى شروع از يکى از کودکان بخواهيد اتاق را ترک کند يا دورتر از محلى بايستد که کلاس در آن برگزار میشود.
بعد از اينکه سايرين شئى کوچکى را پنهان کردند، مثلا يک مداد يا مداد شمعى، کودک را صدا کنيد و از او بخواهيد
شئى مورد نظر را پيدا کند. سايرين براى کمک به پيدا کردن شئى، هر قدر کودک به شئى نزديکتر مىشود بلندتر و
بلندتر دست میزنند. اگر کودک از جاى شئى پنهان دور شود، صداى دستها آرامتر و آرا متر مىگردد. به جاى دست زدن، کودکان مىتوانند با نزديک شدن طفل به شئى پنهان شده بگويند ”گرم“، ”گرم تر “ و ”داغ“. اگر طفل از شئى دور
شود سايرين میتوانند بگويند: ”سرد“، ”سردتر“، ”يخ“. کودکان بايد مواظب باشند دوستشان را که در جستجوى شئى
گمشده است، گمراه نکنند؛ در غير اين صورت وى اعتمادش را به ديگران از دست مىدهد و بازى بى نتيجه مىشود.