حضرت عبدالبهاء در سال 1254 هجری شمسی (1875 میلادی)، به خواست و ارادۀ حضرت بهاءالله و با مهر و عشقی بیپایان، رسالۀ مَدنیه را خطاب به سران و مردم ایران، وطنی که از دوران کودکی به دلیل تبعید از آن دور مانده بودند، به رشتۀ تحریر درآوردند. اگر چه ایشان امکان سفر به ایران را نداشتند ولی شاید بتوان گفت از طریق آثارشان و به خصوص این اثر، سفری فکری و معنوی به ایران نمودند. در آن زمان، در ایران، تعصب فراگیری نسبت به آئین بهائی و پیروانش وجود داشت به این دلیل حضرت عبدالبهاء از ذکر نام خود بر این کتاب خودداری کردند تا مانعی جهت مطالعه، تفکر و اجرای مفاهیم آن ایجاد نشود.
رسالۀ مَدنیه، به بحث دربارۀ رابطۀ تجدد و تدین میپردازد، مسئلهای که دغدغۀ اساسی عرصۀ فرهنگ، سیاست و روشنفکری ایران در سرتاسر تاریخ معاصر بوده و هست. حضرت عبدالبهاء راهحل بحرانهای روز افزون ایران را نه بازگشت به شرع و سنتگرایی متعصبانه میدانند و نه در دنبالهروی کورکورانه از فرهنگ تجدد غرب و عقلانیت صِرف. در رسالۀ مَدنیه تعریف تازهای از تجدد و تدین مطرح میشود.
حضرت عبدالبهاء در این اثر، ویژگیهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و قانونی تجدد را توصیف میکنند از جمله: حکومت مردمسالاری، حاکمیت قانون و محدود بودن قدرت مطلق حکومت، آموزش و پرورش همگانی، رعایت حقوق بشر، برابری زنان و مردان، پیشرفت اقتصادی، برطرف کردن فقر تودهها، همزیستی و بردباری میان پیروان ادیان مختلف، ترویج علم و دانش و صنایع مفید و تأمین رفاه اجتماعی. در عین حال ایشان به طور واضح تاکید میکنند که منظورشان تقلید کورکورانه از تمدن صرفاً مادهگرای مغربزمین نبوده و نیست و عقاید این قبیل کشورها دربارۀ ماهیت انسان و پیروی بیاندازۀ آنان از عقل و خرد را نقد مینمایند. از سوی دیگر، حضرت عبدالبهاء توضیح میدهند چنانچه اعتقاد به خدا به جای محبت و خیرخواهی نسبت به همۀ انسانها، به وسیلهای برای توجیه نفرت و پرخاشگری نسبت به بیگانگان و سلب حقوق گروههای گوناگون تحت عناوینی چون کافر، مُرتَد و نجس، زن، آزاد اندیش و دگراندیش تبدیل شود؛ دینداری، خود، دشمن اصلی دین و خدا میشود.
در این اثر، عقل و دانش که موجب پیشرفتهای علمی و صنعتی بسیار شده است، عامل اصلی پیشرفت تمدن انسانی در طی قرون و اعصار معرفی میشود و حضرت عبدالبهاء خوانندگان را تشویق مینمایند تا دربارۀ نتایج مثبت بهرهمندی از علوم و فنون مفید رایج در دیگر کشورها تفکر کنند. ایشان همچنین ایجاد هرگونه مانع فرهنگی و یا ملی برای استفاده از علم را خلاف عقل و منطق ذکر میکنند، پیشرفتها و دستاوردهای علمی را متعلق به تمامی افراد بشر میدانند و تأکید مینمایند که اقتباس و استفاده از آنها نه از قدر و ارزش مقتبس میکاهد و نه نشان از کمبود استعداد و ظرفیت او دارد.
حضرت عبدالبهاء توجه خوانندگان را به آن قوای روحانی که باید بینش انسان را هدایت کند نیز جلب میکنند و تعلیم و تربیت را به عنوان ضرورتی اساسی برای ترقی فرد و پیشرفت جامعه عنوان مینمایند. ایشان بر اساس شواهد بیشمار، وجدان و عقل بشر را به تنهایی برای اصلاح اخلاق کافی نمیدانند و تربیت اخلاقی و عقلانی در اثر تعالیم مربیان الهی را ضروری به شمار میآورند. این مربیان الهی هستند که در هر دورهای معنی و مفهوم تجدد را تعیین و خصوصیات آن را مشخص مینمایند.
گزیدههائی از رسالۀ مدنیه
… به ديدۀ بصيرت ملاحظه نمائيد که اين آثار و افکار و معارف و فنون و حِکم و علوم و صنایع و بدایع مختلفۀ متنوعه ّکل از فيوضات عقل و دانش است. هر طايفه و قبيلهای که در اين بحر بىپايان بيشتر تعمق نمودند از سائر قبائل و ملل پيشترند. عزّت و سعادت هر ملتى در آن است که از افق معارف چون شمس مشرق گردند ( هل يستوى الذين يعلمون والذين لايعلمون ) و شرافت و مفخرت انسان در آن است که بين ملأ امکان منشأ خيرى گردد. در عالم وجود آيا نعمتى اعظم از آن متصور است که انسان چون در خود نگرد مشاهده کند که بتوفيقات الهيه سبب آسايش و راحت و سعادت و منفعت هيئت بشريه است لا والله بلکه لذت و سعادتى اتّم و اکبر از اين نه. تا به کى به پَر نفس و هوى پرواز نمائيم و تا به کى در اَسفل جهل به نِکبت کبرى چون امم متوحشه بسر بريم. پروردگار چشم، عنايت فرموده که در آفاق بنگريم و آنچه وسيلۀ تمدن و انسانيت است به آن تشبث نمائيم و گوش احسان شده تا کلمات حکميۀ عقلا و دانايان را استماع نموده و پند گرفته کمر همت به اجراى مقتضيات آن بربنديم. حواس و قوای باطنيه عطا گشته که در امور خيريۀ جمعيت بشريت صرف نمائيم و به عقل دوربين بين اجناس و انواع موجودات ممتاز شده دائماً مستمراً در امور کليه و جزئيه و مهمه و عاديه مشغول گرديم تا جميع در حصن حصين دانائى محفوظ و مصون باشيم و در کل احيان به جهت سعادت بشريه اساس جديدى تأسيس و صنع بديعى ايجاد و ترويج نمائيم. چقدر انسان شريف و عزيز است اگر به آنچه بايد و شايد قيام نمايد و چه قدر رذيل و ذليل است اگر ا ز منفعت جمهور چشم پوشيده در فکر منافع ذاتيه و اغراض شخصيۀ خود عمر گرانمايه را بگذراند .
… حال ای اهل ایران باید قدری از سُکر هوی بهوش آمده و از غفلت و کاهلی بیدار گشته به نظر انصاف نظر کنیم آیا غیرت و همّت انسان قائل بر آن میشود که چنین خطّهٴ مبارکه که منشأ تمدّن عالم و مبدأ عزّت و سعادت بنیآدم بوده و مغبوط آفاق و محسود کلّ ملل شرق و غرب امکان حال محلّ تأسّف کلّ قبایل و شعوب گردد و در تواریخ اعصار حالیّه ذکر عدم مدنیّتش تا ابدالآباد در صفحهٔ روزگار باقی با وجود آنکه ملّتش اشرف ملل بوده حال باین احوال اسفاشتمال قناعت نماید و مع آنکه اقلیمش مرغوبترین کلّ اقالیم بوده حال به نِکبت عدم سعی و کوشش و نادانی بیمعارفترین کشورهای عالم شمرده گردد.
… و چون نظر دقیق نمائید مشهود و معلوم گردد که علّت عظمای جور و فتور و عدم عدل و حقّانیّت و انتظام امور از قِلّت تدیّن حقیقی و عدم معارف جمهور است. مثلاً اگر اهالی متدیّن و در قرائت و کتابت ماهر و متفنّن باشند اگر مشکلی رخ نماید اوّلاً به حکومت محلّیّه شکایت نمایند اگر امری مغایر عدل و انصاف بینند و روش و حرکت حکومت را منافی رضای باری و مغایر معدلت شهریاری مشاهده کنند داوری خود را بمجالس عالیه رسانند و انحراف حکومت محلّیّه را از مسلک مستقیم شرع مبین بیان کنند و بعد مجالس عالیه صورت استنطاق را از محلّ معلوم بطلبند البتّه آن شخص مشمول الطاف عدل و داد گردد ولکن حال اکثر اهالی از قلّت معارف زبان و بیانی که تفهیم مقاصد خویش نمایند ندارند.
… باری از تفاصیلی که بیان شد مقصود این بود که اقلّاً معلوم گردد که عزّت و سعادت و بزرگواری و منقبت و تلذّذ و راحت انسان در ثروت ذاتیّهٴ خود نبوده بلکه در علوّ فطرت و سموّ همّت و وسعت معلومات و حلّ مشکلات است .
… و از این گذشته عالم سیاسی را دو قوّهٔ اعظم اقوم لازم قوّهٔ تشریعیّه و قوّهٔ تنفیذیّه. مرکز قوّهٴ تنفیذیّه حکومت است و مرجع قوّهٔ تشریعیّه دانایان هوشمند. حال اگر این رکن رکین و اساس متین جامع و کامل نباشد چگونه فلاح و نجاح از برای هیئت ملّت تصوّر گردد.
… ولکن چون این اوان چنین نفوس کاملهٔ جامعه نادر الوجود است و حکومت و هیئت ملّت به انتظام حال در غایت درجهٴ احتیاج، لذا تاٴسیس هیئت علمیّه لازم که اعضای این مجلس هر چند نفس در فنّی از فنون مذکوره ماهر باشند و به اقدام و جهد بلیغ در جمیع احتیاجات حالیّه و استقبالیّه تفکّر نموده امور را در نقطهٴ اعتدال و مرکز مستقیمی مرکوز نمایند.
… بلی تمدّن حقیقی وقتی در قطب عالم، عَلم افرازد که چند ملوک بزرگوارِ بلندهمّت، چون آفتاب رخشندهٴ عالم غیرت و حمیّت به جهت خیریّت و سعادت عموم بشر به عزمی ثابت و رأیی راسخ، قدم پیش نهاده مسئلهٴ صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند و به جمیع وسایل و وسایط تشبّث نموده، عقد انجمن دول عالم نمایند و یک معاهدهٴ قویّه و میثاق و شروط محکمهٴ ثابته تاٴسیس نمایند و اعلان نموده به اتّفاق عموم هیئت بشریّه مؤکّد فرمایند. این امر اتمّ اقوم را که فیالحقیقه سبب آسایش آفرینش است کلّ سکّان ارض مقدّس شمرده، جمیع قوای عالم متوجّه ثبوت و بقای این عهد اعظم باشد و در این معاهدهٴ عمومیّه تعیین و تحدید حدود و ثغور هر دولتی گردد و توضیع روش و حرکت هر حکومتی شود و جمیع معاهدات و مناسبات دولیّه و روابط و ضوابط مابین هیئت حکومتیّهٴ بشریّه مقرّر و معیّن گردد و کذلک قوّهٴ حربیّهٴ هر حکومتی به حدّی معلوم مخصّص شود چه اگر تدارکات محاربه و قوای عسکریّهٴ دولتی ازدیاد یابد سبب توهّم دول سایره گردد. باری اصل مبنای این عهد قویم را بر آن قرار دهند که اگر دولتی از دول مِنبعد شرطی از شروط را فسخ نماید کلّ دول عالم بر اضمحلال او قیام نمایند بلکه هیئت بشریّه به کمال قوّت بر تدمیر آن حکومت برخیزد اگر جسم مریض عالم به این داروی اعظم موفّق گردد البتّه اعتدال کلّی کسب نموده به شفای باقی دائمی فایز گردد.
… ای اهل ایران چشم را بگشائید و گوش را باز کنید و از تقلید نفوس متوهّمه که سبب اعظم ضلالت و گمراهی و سفالت و نادانی انسان است مقدّس گشته به حقیقت امور پیبرید و در اتّخاذ و تشبّث وسایل حیات و سعادت و بزرگواری و عزّت خود بین ملل و طوایف عالم بکوشید.
… انسان باید در هر فنّی قبل از تحصیل ملاحظه نماید که فواید این فنّ چه چیز است و چه ثمره و نتایجی از او حاصل اگر از علوم مفیده یعنی جمعیّت بشریّه را فواید کلّی از او حاصل البتّه بجان در تحصیلش بکوشد والّا اگر عبارت از مباحث بیفایدهٴ صرفه و تصوّرات متتابعهٴ متوالیه بوده و جز آنکه سبب نزاع و جدال شود ثمرهای از او حاصل نه، به چه جهت انسان حیات خود را در منازعات و مجادلات بیفایدهٴ آن صرف نماید.
… سه چیز چون در عالم کون به عنایت الهیّه موجود شد، این عالم خاک به حیات تازه و لطافت و زینت بیاندازه فایز گردد. اوّل اریاح لواقح بهاری و ثانی فیضان و کرم ابر نیسانی ثالث حرارت آفتاب نورانی چون این سه از فضل بیپایان الهی احسان شد به اذن الله اشجار و اغصان پژمرده کمکم سرسبز و خرّم گشته به انواع شکوفه و ازهار و اثمار مزیّن گردند و همچنین نیّات خالصه و معدلت پادشاهی و دانش و مهارت کاملهٴ سیاسی اولیای امور و همّت و غیرت اهالی چون جمع شود روز بروز آثار ترقّی و اصلاحات کامله و عزّت و سعادت دولت و ملّت جلوهگر گردد.
… و همچنین لازم است که در جمیع بلاد ایران حتّی قُرا و قصبات صغیره مکتبهای متعدّد گشوده و اهالی از هر جهت تشویق و تحریص بر تعلیم قرائت و کتابت اطفال شوند حتّی عنداللّزوم اجبار گردند تا عروق و اعصاب ملّت به حرکت نیاید کلّ تشبّثات بیفایده است چه که ملّت بمثابهٴ جسم و غیرت و همّت مانند جان جسم بیجان حرکت نکند حال این قوّهٴ عظمی در طینت اهالی ایران در مُنتها درجه موجود، محرّکش توسیع دایرهٴ معارف است.
… و اگر گفته شود که قوانین و اصول و اساس ترقّی در درجات عالیهٴ مدنیّت کامله که در ممالک سایره جاری است آن موافق حال و مقتضیات مألوفهٴ اهالی ایران نیست. از این جهت لازم است که در خود ایران مدبّران مملکت جهد بلیغ نموده ایجاد اصلاحاتی نمایند که موافق حال این بلاد باشد اوّل بیان کنند که مضرّت از چه جهت است. آیا عمار ممالک و تعمیر مسالک و توسّل به وسایل تقویت ضعفا و احیاء فقرا و ترتیب اسباب ترقّی جمهور و تکثیر موادّ ثروت عموم و توسیع دایرهٴ معارف و تنظیم حکومت و آزادی حقوق و امنیّت جان و مال و عرض و ناموس مغایر حال اهل ایران است و آنچه غیر از امثال این امور است مضرّتش در هر مملکت واضح و هویداست اختصاص بمکانی دون مکان ندارد.