اصل یگانگی و تحقق آن در قالب وحدت عالم انسانی محور جمیع تعالیم آئین بهائی، هم هدف ظهور حضرت بهاءالله و هم اصل تعیینکنندۀ شیوۀ عمل جامعۀ بهائی است. بر اساس آثار بهائی، این اصل نشانۀ آشکار دوران بلوغ بشر است و باید درتمام جنبههای زندگی اجتماعی ظاهر گردد.
تعلق نوع انسان به یک قوم واحد که زمانی با ناباوری به آن نگاه میشد، امروزه به طور وسیعی مورد پذیرش است. کنار گذاشتن تعصباتی که بشر از دیرباز درگیر آن بوده و همچنین افزایش حس شهروندی جهانی از نشانههای رشد آگاهی نسبت به یگانگی نوع انسان است. هرچند این نشانهها امیدبخش هستند اما باید آنها را به عنوان اولین قدم در فرآیندی بلندمدت در نظر گرفت که در طی آن وحدت به تدریج در عرصههای مختلف زندگی بشر جلوهگر خواهد شد؛ به عنوان مثال در روابط انسانها با یکدیگر، رابطۀ فرد با خانواده، با طبیعت، با نهادهای اجتماعی دنیای امروز، در رعایت حقوق کودکان و زنان در سراسر جهان و در تقسیم عادلانۀ ثروت و منابع جهان. بکار بستن اصل یگانگی آنگونه که حضرت بهاءالله آن را توصیف کردهاند، نیازمند بازنگری عمیق در بسیاری اصول و مفاهیم و فرضیاتی است که امروزه زیربنایِ تفکرات و اقدامات بشریت را شکل دادهاند. چنین بازنگریای علاوه بر تحول روابط در سطح فرد، نیازمند تغییراتی عمیق و اساسی در ساختارهای اجتماع در سراسر جهان است.
در این بخش به برخی از مفاهیم، اصول و روابطی که مرتبط با اصل یگانگی نوع انسان مطابق با دوران بلوغ بشر است پرداخته میشود.
برای جلوهگر شدن اصل یگانگی در عرصههای مختلف زندگی بشر، درک جدیدی از ماهیت روابط میان فرد، جامعه و موسسات اجتماع مورد نیاز است. لازم است روابط میان این سه نقشآفرین اصلی در مسیر پیشبرد تمدن بر اساس الگوئی مطابق با اصل یگانگی و جایگزینی تضاد و اختلاف با تعاملِ دوستانه و هماهنگ، مورد بازبینی قرار گیرد.
اعتقاد به اینکه همۀ ما اعضای یک خانوادۀ واحد انسانی هستیم در کانون اعتقادات بهائی قرار دارد. هر فرد عضوی از هیکل کل بشریت میباشد، در ذات خود شریف است و روحی یکتا دارد. همۀ انسانها در عین تنوع و تفاوتهای ظاهری، قومی، نژادی و ... هدف مشترکی دارند که پیشبرد تمدنی همیشه در حالِ پیشرفت است.
عدالت یکی از مهمترین اصول آئین بهائی است و پیشرفت تمدن منوط به کاربست عدالت در هر حیطه از زندگی اجتماعی است. لازمۀ درک تعالیم حضرت بهاءالله دربارۀ عدالت، پذیرفتن اصل یگانگی نوع انسان است. عدالت آن هنگام معنا مییابد که بپذیریم جامعۀ انسانی، یک کل بهم وابسته و هماهنگ است.
برای ساختن دنیایی که در آن تمامی ساکنان کرۀ زمین، خود را به عنوان اعضای یک خانوادۀ واحد انسانی در نظر آورند وعدالت اصل حاکم بر نظام اجتماعی آن باشد، لازم است که امور جامعۀ بشری به نوعی دوباره سازماندهی شود که همۀ انسانها از هر قشر و طبقۀ اجتماعی بتوانند در کسب، تولید و انتشار دانش سهیم باشند.
بخشی از بیانیۀ رفاه عالم انسانی
این بیانیه به درخواست بیت العدل اعظم در سال 1995 تهیه شده است و در پرتو تعالیم بهائی به مفهوم رفاه جهانی میپردازد. در این قسمت، بخشهایی از این متن در ارتباط با اصل یگانگی آورده شده است.
رفاه عالم انسانی
ترجمهای از بیانیۀ دفتر اطلاعات عمومی جامعۀ جهانی بهائی
شالودۀ یک استراتژی که بتواند مردم جهان را به قبول مسئولیّتِ سرنوشت جمعی خود وادارد باید آگاهی از یکی بودن نوع انسان باشد. اگرچه این مفهوم که بشریّت متشکّل از یک قوم است در گفتمانهای عمومی به نحو فریبندهای ساده به نظر میرسد ولی برای روشی که اکثر مؤسّسات اجتماعِ معاصر در ادارۀ امور خود به کار میبرند چالشهایی بنیادین عرضه میکند. چه در ساختار جدلگرای حکومتهای مدنی (adversarial structure of civil government)، چه در اصل مدافعه (advocacy principle) که اساس قسمت اعظم قوانین مدنی است، چه در تجلیل از مبارزه بین طبقات و دیگر گروههای اجتماعی و چه در روحیّۀ رقابتِ حاکم بر بخش مهمّی از زندگی امروزی، در تمام این موارد تضادّ و رویارویی به عنوان محرّک اصلیِ تعاملات بشری پذیرفته شده است. پذیرش این وضع خود جلوۀ دیگری از تعبیر مادّیگرایانۀ زندگی در ساختار اجتماعی را نمایان میکند، تعبیری که طیّ دو قرن گذشته به نحو فزایندهای استحکام یافته است.
حضرت بهاءالله بیش از یک قرن پیش در مکتوبی خطاب به ملکه ویکتوریا و با استفاده از مثالی که تنها الگویی است که وعدۀ قانعکنندهای برای سازماندهی یک اجتماع جهانشمول را ارائه میدهد، جامعۀ بشری را به هیکل انسان تشبیه فرمودند. در واقع الگوی منطقی دیگری که بتوانیم به آن توجّه کنیم در عالم هستی وجود ندارد. جامعۀ بشری صرفاً مرکّب از تودهای از سلّولهای متفاوت نیست بلکه متشکّل از همبستگیها و روابط افرادی است که هر یک از آنها دارای عقل و اراده میباشد. با وجود این، شیوههای عمل گوناگونی که طبیعت بیولوژیکی انسان را مشخّص میکند نمودار اصول اساسی حاکم بر عالم هستی است. مهمترین آنها اصل وحدت در کثرت است. شگفتانگیز آنکه دقیقاً همین تمامیّت و پیچیدگیِ نظم تشکیلدهندۀ بدن انسان و همبستگی کامل سلّولها است که تحقّق کامل توانمندی ذاتی هر یک از این عناصر متشکّله را ممکن میسازد. هیچ سلّولی، چه در مورد کمک به کار بدن و چه در مورد بهرهگیری از سلامت کلّی آن، جدا از بدن زندگی نمیکند. سلامت جسمانی حاصله از این همبستگی، امکان ظهور و بروز حسّ آگاهی بشری را فراهم میسازد، بدین معنی که هدف از رشد بیولوژیکی از صِرفِ موجودیّت بدن و اجزای آن بالاتر میرود.
آنچه در حیات فردی انسان صادق است قراینِ آن را میتوان در اجتماع بشری یافت. نوع بشر یک تمامیّت ارگانیک و در پیشرفتهترین مرحلۀ فرایند تکامل است. اینکه آگاهی انسان الزاماً از طریق اذهان و انگیزههای فردی بینهایت متنوّع عمل میکند به هیچ وجه با وحدت بنیادی نوع انسان مغایرتی ندارد. در حقیقت همین تنوّع ذاتی است که یگانگی را از یکنواختی متمایز میسازد. حضرت بهاءالله میفرمایند آنچه را که امروز مردم جهان با آن مواجهند، رسیدن به مرحلۀ بلوغ جمعی آنهاست و از طریق این بلوغِ در حال تکوینِ نوع انسان است که اصل وحدت در کثرت به طور کامل مصداق خواهد یافت. فرایند سازمانیابی اجتماع از دیربازترین سرآغازش به صورت استحکام حیات خانواده، متوالیاً از تشکّلات سادۀ قومی و قبیلهای تا انواع بیشمارِ اجتماعات شهری و سرانجام تا پیدایش حکومت ملّی گذر کرده و هر یک از این مراحل فرصتهای جدید و ارزشمندی برای به کار بردن توانمندی انسانی پیش آورده است.
واضح است که ترقّی نوع بشر به قیمت فردیّت انسان صورت نگرفته است. هر چقدر سازمانیابی اجتماعی بیشتر شده، دامنۀ بروز توانمندیهای نهفته در نهاد هر یک از افراد بشر نیز به همان نسبت وسعت یافته است. از آنجا که رابطۀ بین فرد و اجتماع یک رابطۀ متقابل است، تحوّلات مورد نیاز کنونی نیز باید در آگاهی انسان و در ساختار نهادهای اجتماعی همزمان و همگام صورت گیرد. براستی با بهرهبرداری از فرصتهای به دست آمده از این فرایندِ دوگانۀ تغییر است که یک استراتژی توسعۀ جهانی به منظور خود خواهد رسید. در این مرحلۀ حسّاس و سرنوشتساز از تاریخ، آن منظور باید استقرار شالودههایی پایدار و بادوام باشد که بر آن اساس تمدّنی جهانشمول بتواند به تدریج تشکّل یابد.
پیریزی یک تمدّن جهانی نیازمند وضع قوانین و ایجاد نهادهایی است که هم از نظر ماهیّت و هم از نظر دامنۀ اختیارات، جهانی باشند. تلاش در این راستا تنها زمانی میتواند آغاز شود که مقاماتِ مسئولِ تصمیمگیری، مفهوم وحدت عالم انسانی را از صمیم قلب پذیرفته باشند و اصول مربوط به این وحدت از طریق نظامهای آموزشی و وسایل ارتباط جمعی گسترش داده شود. پس از طیّ این مرحله، فرایندی به حرکت خواهد افتاد که از طریق آن ملّتهای جهان خواهند توانست به کار تدوین اهداف مشترک جلب شوند و همّ خود را وقف رسیدن به آن اهداف نمایند. تنها یک چنین چرخش فکری بنیادینی میتواند ملّتها را از بلای دیرینۀ اختلافات قومی و مذهبی نیز خلاصی بخشد. فقط از طریق طلوع این آگاهی که ساکنان کرۀ زمین همگی یک قوم واحد را تشکیل میدهند، بشر خواهد توانست از الگوهای تضادّ و اختلاف که در گذشته بر سازماندهی اجتماعی حکمفرما بوده است روی برتافته به شیوههای همکاری و توافق روی آورد. به فرمودۀ حضرت بهاءالله: «...مقصود اصلاح عالم و راحت اُمم بوده. این اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق.»
بخشهایی از پیام 12 اسفند 1391 بیت العدل اعظم
پیام 12 اسفند 1391 بیت العدل اعظم، با توصیف مبانی فکری و شیوۀ عمل جامعۀ بهائی به چگونگی مشارکت این جامعه در حیات اجتماع و تلاشهای بهائیان جهت ایجاد تغییرات مثبت و سازنده میپردازد و نیز موضع بهائیان نسبت به امور سیاسی را مشخص مینماید. در این قسمت میتوانید بخشهایی از این متن را که اصل یگانگی نوع انسان و معتقدات زیربنایی آن را شرح و بسط میدهد مطالعه کنید.
اصل یگانگی نوع انسان که نشانۀ بارز دوران بلوغ اوست باید در تمام جوانب حیات اجتماعی تجلّی کند. تعلّق نوع انسان به یک قوم واحد که زمانی با ناباوری تلقّی میشد امروزه به طور وسیع مورد پذیرش است. ردّ تعصّبات عمیق دیرینه و حسّ روزافزون شهروندی جهانی از جمله نشانههای این آگاهیِ رو به تزاید است. هرچند این آگاهی امیدبخش است ولی باید آن را صرفاً به منزلۀ اوّلین قدم در فرایندی شمرد که تنها با گذشت سالها بلکه قرنها تکامل خواهد یافت زیرا اصل یگانگی نوع بشر که حضرت بهاءالله مقتضیات آن را اعلان فرمودهاند فقط خواهان همکاری در بین مردمان و ملّتها نیست بلکه مستلزم نواندیشی کامل در بارۀ روابطی است که به اجتماع تداوم میبخشد. بحران فزایندۀ محیط زیست که محرّک آن نظامی است که تاراج منابع طبیعی را برای ارضای زیادهطلبیِ بیپایان بشری نادیده میگیرد گویای آنست که تصوّر کنونی نوع انسان از روابطش با طبیعت تا چه حدّ نارسا است؛ وخامت اوضاع خانواده همراه با افزایش نقض مداوم حقوق زنان و کودکان در سراسر جهان روشنگر آنست که عقاید کوتهنظرانهای که امروزه روابط خانوادگی را توصیف میکند تا چه اندازه فراگیر است؛ تداوم استبداد از یک سو و بیاعتنایی روزافزون مردم جهان به مرجعیّتِ مشروع از سوی دیگر روشن میسازد که ماهیّت روابط کنونی موجود میان فرد و نهادهای اجتماع برای بشریّتی رو به بلوغ چقدر غیر قابل قبول است؛ تمرکز ثروت در دست گروهی کوچک از سکنۀ کرۀ زمین نشان میدهد که روابط بین بخشهای گوناگون اجتماع که اکنون به صورت جامعهای جهانی در آمده چگونه از بنیان به غلط طرحریزی شده است. اصل یگانگی نوع بشر مستلزم تغییری بنیادین در تار و پود ساختار اجتماع در سراسر عالم است.
بهائیان بر این باور نیستند که تقلیب و تحوّلات مورد نظر تنها از طریق مساعی آنان صورت خواهد گرفت و همچنین به دنبال ایجاد نهضتی نیستند که بینش خود را نسبت به آینده بر اجتماع تحمیل نماید. هر ملّت و هر گروه و در حقیقت هر فرد، به فراخور توان و استعداد خود به ایجاد تمدّنی جهانی که نوع بشر قطعاً به سوی آن پیش میرود کمک خواهد کرد. اتّحاد و یگانگی به فرمودۀ حضرت عبدالبهاء در عرصههای مختلف حیات بشری متدرّجاً حاصل خواهد شد از جمله "وحدت سیاست"، "وحدت آراء در امور عظیمه"، "وحدت نژاد"، و "وحدت وطن". با تحقّق این امور، ساختارهای لازم در دنیایی برخوردار از اتّحاد سیاسی که تنوّع کامل فرهنگها را ارج مینهد و شرایط ظهور و بروز حرمت و شرافت انسانی را فراهم میسازد، به مرور شکل خواهد گرفت.
بنا بر این مشغلۀ ذهنی جامعۀ جهانی بهائی آنست که چگونه میتواند به بهترین وجه به فرایند تمدّنسازی کمک کند. این جامعه دو بُعد در کار خود مشاهده میکند: بُعد اوّل مربوط به رشد و تکامل خود و بُعد دوم مربوط به کیفیّت تعاملش با اجتماع میباشد.
در زمینۀ رشد و تکامل جامعۀ خود، بهائیان در شرایط اجتماعی مختلف در سراسر جهان خاضعانه تلاش میکنند تا الگویی برای فعّالیّت و ساختارهای اداری مربوطه فراهم آورند که اصل وحدت نوع بشر و معتقدات زیربنایی این اصل را تجسّم میبخشد. برای روشن شدن موضوع در اینجا فقط چند فقره از این اعتقادات بیان میگردد: روح انسانی عاری از جنسیّت، نژاد، قومیّت و طبقه میباشد و این حقیقتی است که هر نوع تعصّب را غیر قابل قبول مینماید مخصوصاً تعصّب نسبت به زنان که آنان را از پرورش استعدادهای ذاتی خود و از اشتغال پا به پای مردان در میادین گوناگون باز میدارد؛ ریشۀ اصلی تعصّب جهل است که به کمک فرایندهای آموزشی میتواند بر طرف گردد، فرایندهایی که دانش را در اختیار تمامی نوع بشر قرار میدهد و آن را کالایی منحصر به اقلّیّتی مرفّه نمیداند؛ علم و دین دو نظام مکمّل دانش و عملاند که انسان از طریق آنها دنیای اطراف خود را درک میکند و به وسیلۀ آنها تمدّن را به پیش میبرد؛ دین بدون علم به سرعت به سطح خرافات و تعصّبات تنزّل مییابد و علم بدون دین به ابزاری برای مادّیگرایی خشک تبدیل میگردد؛ مادام که مصرفگرایی به منزلۀ افیونِ روحِ انسان عمل مینماید دسترسی به رفاه واقعی که ثمرۀ انسجامی پویا بین نیازهای مادّی و معنوی زندگی است روز به روز دشوارتر خواهد شد؛ عدالت که یکی از قوای روح انسان است فرد را قادر به تشخیص حقیقت از دروغ میسازد و جستجوی واقعیّت را هدایت میکند، جستجویی که برای رهایی از عقاید خرافی و سنّتهای پوسیدهای که راه یگانگی را مسدود میسازند ضروری است ؛ عدالت وقتی که به نحوی صحیح در مسائل اجتماعی اِعمال گردد مهمترین وسیله برای ایجاد وحدت و یگانگی است؛ هر کسب و کاری که با روح خدمت به همنوع انجام شود به منزلۀ عبادت و ستایش خداوند است. تبدیل این قبیل آرمانها به واقعیّت، ایجاد تقلیب در افراد و پیریزی ساختارهای اجتماعی مناسب مطمئنّاً کار کوچکی نیست. با این حال جامعۀ بهائی یک فرایند یادگیری درازمدّت را که لازمۀ این مشروع عظیم است با جدّیّت تمام دنبال میکند، مشروعی که مشارکت تعداد فزایندهای از مردم از هر طبقه و از هر گروه بشری را استقبال مینماید.